Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2364 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
That is my line ( field ) .
U
خودم این کاره هستم
No one sent me, I am here on my own account.
U
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
pounce
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
i wrote as neatly as he did
U
من همان اندازه پاکیزه هستم که او نوشت
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
I´m as hungry as a horse.
U
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
larged sized
U
اندازه بزرگ
oversize
U
اندازه بزرگ
super
U
بسیار خوب بزرگ اندازه
biblical proportions
U
به اندازه بسیار زیاد
[بزرگ]
over housed
U
ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
abac scale
U
وسیله اندازه گیری زوایای با قوس بزرگ در سیستم مرکاتور
bottoming reamer
U
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
microprocessors
U
UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود
microprocessor
U
UPC با کلمات با اندازه بزرگ که با اتصال یک عدد با بلاکهای سایز کوچک ساخته میشود
slices
U
ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slice
U
ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
if i be
U
اگر باشم
I owe her a grudge
U
حق دارم که با اولج باشم
if i were you
U
اگرمن جای شما باشم
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
I wI'll come tommorow if at all.
U
اگر آمدنی باشم فردا می آیم
I've got to watch what I eat.
U
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
angles
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it.
<proverb>
U
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
judy
U
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
myself
U
من خودم
myself
U
خودم
owns
U
خودم
owned
U
خودم
own
U
خودم
owning
U
خودم
number one
U
خودم
My grandparents are six feet under.
<idiom>
U
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
typefaces
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
megalomania
U
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
with my proper eyes
U
با چشم خودم
pon my life
U
بجان خودم
onmy own responsibility
U
به مسئولیت خودم
myself
U
شخص خودم
siree
U
اقای خودم
on my own account
U
بابت خودم
for my parts
U
از سهم خودم
on my own account
U
بحساب خودم
for my part
U
از سهم خودم
big game
U
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
U
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
macropterous
U
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
orifice meter
U
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogue
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
imyself saw it
U
من خودم انرا دیدم
I cant help it. It is beyond my control.
U
دست خودم نیست
i saw it my self
U
من خودم انرا دیدم
With my own capital .
U
با سرمایه شخصی خودم
sirree
U
اقاجان اقای خودم
it is my own
U
مال خودم است
own
U
شخصی مال خودم
owned
U
شخصی مال خودم
i may thank myself
U
گناه از خودم است
owning
U
شخصی مال خودم
owns
U
شخصی مال خودم
I have entangled myself with the banks .
U
خودم را گرفتار بانک ها کردم
I can manage that.
<idiom>
U
خودم از پسش برمی آیم.
on your own
U
خودم تنهایی
[کاری را کردن]
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
What a mes I made of my life .
U
دیدی چه بروز خودم آوردم
I could pass for a Greek .
U
می توانم خودم رایونانی جابزنم
I wI'll get there somehow.
U
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
I saw it for myself . I was an eye –witness
U
خودم شاهد قضیه بودم
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
I sat down with no fuss or bother .
U
برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I know best where my interests lie.
U
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I can manage, thank you.
U
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I weighed myself today .
U
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I should bring you round to my way of thinking .
U
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
My curfew is at 11.
U
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
I wI'll do that all by myself.
U
من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I wI'll do it on my own responsibility .
U
به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
am
U
هستم
adequate
کافی
adequate
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
i am pushed for money
U
هستم
enough
U
کافی
sufficient
U
کافی
sufficient
<adj.>
U
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
I'm
U
من هستم
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
enow
U
کافی
This house is my own .
U
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I wI'll try to catch up.
U
سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I accidentally locked myself out of the house.
U
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
gage
U
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
U
اندازه گیر اندازه گرفتن
due care
U
مراقبت کافی
plenty of rain
U
باران کافی
we owe him for his services
U
خدمات او هستم
I am sure that ...
U
من مطمئن هستم که ...
suffice
U
کافی بودن
leisure
U
وقت کافی
iam d. to go
U
ارزومندرفتن هستم
inextenso
U
بطول کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
sufficient
U
مقدار کافی
scantier
U
غیر کافی
adequately
U
بقدر کافی
scantiest
U
غیر کافی
scanty
U
غیر کافی
I'm your age.
U
من هم سن شما هستم.
sufficient conditions
U
شرایط کافی
suffices
U
کافی بودن
inadequate
U
غیر کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
sufficing
U
کافی بودن
i am under obligation to him
U
من ممنون او هستم
Nothing more, thanks.
کافی است.
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
i feel
U
گرسنه هستم
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
sufficed
U
کافی بودن
i have not a dry t. on me
U
سر تا پا خیس هستم
I'm thirsty.
من تشنه هستم.
be adequate
U
کافی بودن
be enough
U
کافی بودن
skimped
U
غیر کافی
skimps
U
غیر کافی
skimping
U
غیر کافی
last
[be enough]
U
کافی بودن
reach
U
کافی بودن
skimp
U
غیر کافی
be sufficient
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
grandparents
U
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
U
مادر بزرگ ننه بزرگ
so large
U
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent
U
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
sizes
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
U
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
own a house
U
دارای خانهای هستم
Join the club!
U
من هم درشرایطی مشابه هستم !
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
I am at your disposal.
U
من دراختیار تان هستم
voteless
U
بدون رای کافی
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
Next to you I'm slim.
U
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
insufficiently
U
بطور غیر کافی
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
inadequately
U
بطور غیر کافی
well paid
U
دارای حقوق کافی
feet dry
U
روی هدف هستم
i pause for a reply
U
منتظر پاسخ هستم
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
i await you
U
منتظر شما هستم
i am under obligation to him
U
زیر بارمنت او هستم
iam in bad
U
خیلی در تنگی هستم
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
i am at your service
U
در خدمت شما هستم
i am bend on going
U
مصمم هستم بروم
i a with you on that matter
U
من در ان موضوع با شماموافق هستم
I am certain of it.
U
من درباره اش مطمئن هستم.
i own that house
U
من صاحب ان خانه هستم
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
i feel sleepy
U
خواب الود هستم
cray
U
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
I come from Iran . I am Iranian.
U
من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
i am in a hurry for it
U
عجله دارم یا در شتاب هستم
i am impatient for it
U
ازان بابت بیطاقت هستم
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
I am on intimate terms with one of the ministers .
U
با یکی از وزراء نزدیک هستم
Recent search history
Forum search
1
معنی لغت overfit
1
i am hungry
1
سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1
what s the meaning grandiflorum to farsi ?
2
interfereometry
1
مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1
من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
1
Newton's Original Experiment to test the Universality of Gravity (1680's) a) Used a large (normal) pendulum with different substances as the weight. b) If the E.P. is correct, then the period of oscil
1
من خودم قلیان دارم میتوانم در حیات استفاده کنم
1
میخواهم برای اینجا مفید باشم
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com